رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

مامان من بهتره

مامانی سلام حالا دیگه مامانتو به رخم میکشی و به مامان من گیر میدی؟؟؟ آره!!! حقته خانم شکمتو کلی خراب کردم. نمی گی من پسرم رو مامانم غیرتیم نمی ذارم یکی بهش بگه بالا چشمت ابرو!!!! هر وقت دیگه خواستی به مامانم از گل کمتر بگی یه نگاه به شکمت بکن!!!! در ضمن دیدی از وقتی به مامانم گیر دادی بدنت بیشتر باد کرده!!! اونم کار منه تا نگی معذرت میخوام هی فوت میکنم تا هی باد شی!! در ضمن به این بابایی بگو تولده ها!!! کلی دنگ و فنگ داره یعنی چی هر دفه از خونه که میره بیرون بهت میگه اگه رادین به دنیا اومد خبرم کن!!!!؟؟؟!!!! مگه کشکه آقا!!!! رادینه ها!!!!! در مورد قوانینی هم که همش داره وضع میکنه کلی حرف دارم ولی از اونجایی که خودشم میدونه وقتی من اومد...
10 آبان 1390

مامان گلی

سلام کوچولوی من, خوبی عزیزم؟ بله آقا رادین چی فکر کردی؟! بهت گفته بودم خدا خودش مامانی رسونه!!!! هی تو شکم من وول خوردی و هی پز دادی که یعنی من مامان دارم و الان تو دلش هر طرف که بخوام می رم. دیدی حالا، دیدی منم مامان دار شدم؟همون مامانی که بیست و دو سال پیش دقیقا همین موقع از سال که منم  هم سن الان تو بودم تو دلش وول می خوردم .حالا دیدی نوبت پز دادن منم شد!!! تازه مامانی من که مثل مامان تو از این الکی هاش نیست که اصلا تجربه نداشته باشه؛ کلی مامانه برا خودش بالاخره امروز بعد از کلی استرس ویزا گرفتن مامان و بعدشم ترس از اینکه قبل از اومدنشون شما بیای مامانی امروز رسید و آقای پدر مهربون الان رفته که از هامبورگ بیاردشون. نمی دون...
8 آبان 1390

کسی صدای منو میشنوه!!!!!

منم رادین   خدااااااااااااااااااااا یعنی کسی الان صدای منو میشنوه!!! کمرم خشک شده، دوست دارم یه دوری بزنم ولی نمیشه!!! یه چند روزیه که رو سرم ایستادم و گردنم دیگه خسته شده. دستامو نمی تونم حرکت بدم. اینجا کجاس دیگه؟؟؟ خداجونم یعنی دنیا همینه؟؟؟ من که تو بهشت جام خوب بود!!! همشم میخندیدم . الان چی؟؟؟ کی حاضره 9 ماه یه جای تنگ و تاریک باشه!! مگه من جرمی کردم که انداختنم تو سلول انفرادی!!! من که مثل بقیه نی نی های دیگه پامو انداخته بودم رو پامو داشتم به خوشی زندگیما میکردم !!! حیف کاشکی اونوقت که اون دختره تو بهشت بهم سیب تعارف کرد نمیخوردم !!!! خدا گفته بود این سیبه رو نخوریدا!!! ولی نمی دونم چرا هرکی میخورد یه گردبادی میومد و م...
6 آبان 1390

رفتارهای جالب

سلام دوران بارداری یه دوران جالبیه که اگه بهش خوب توجه کنی میبینی بین ما ایرانیا یه سری چیزا هست که برامون تکراری به نظر میرسه!!! رفتارا، حرفا، عادت ها و خیلی چیزای دیگه. به خوب و بدشون کاری ندارم ولی به نظرم همشون نمک این دوران محسوب میشن و البته باید انتظارشون را داشته باشی!!! حالا بهتره بریم سراغ اصل مطلب: -         همیشه وقتی بچه دوم به دنیا میاد تازه یاد آروم بودن بچه اول میافتن!!! -         تو عکسای سونو گرافی اول از همه با عجله به دماغ بچه نگاه میکنن!!! (معلوم نیست میرن سونوگرافی یا دماغ گرافی) -         وقتی...
6 آبان 1390

رادین و شکایت هایش

ای داد ای بی داد، ایهاالناس به دادم برسید!!! جام خیلی کمه این مامانی هم که قربونش برم همکاری ممکاری در حد تیم ملیه!!! آخه مادر من، بزرگوار، عزیز، مهربون، خوبه که خوب خوب میدونی من یه نمه بزرگ شدم!!! یه تخته نیست اینجا من بزنم بهش؟؟؟؟؟ (لطفا یکی برام بزنه به تخته!!!!!)خب، چی میگفتم؟؟؟ آهان من بزرگ شدم!!!! ابعاد شما هم که ماشاالله!!! جا خودتم زوری میشه تو بدنت حالا منم تو شکمتما!!! آخه این پرشای ارتفاع چیه که میکنی یا غلت زدنت تو خواب رو دیگه من چطور باهاش کنار بیام!!!؟؟؟ تازه همش هم که وای به حال بابایی اگه رو شکم بخوابه!!! هی افسوس هی افسوس تا اون بیچاره رو برش گردونی!!! آخه شما که از 4 جهت خواب 3 جهت رو که قربونش برم خوب میخوابی که!!! ف...
4 آبان 1390

یاداوری چند نکته به آقا رادین!!!

خوبی رادینم!!! از اونجایی که دیگه کم کم داری میای و ما چشممون به جمال متبرک شما روشن میشه دیدم بد نیست یه سری چیز رو بهت یاداوری کنم!!! 1) من مرد خونه ام نه شما!!! 2) تو خونه ما دموکراسی فت و فراوووووونه و من معمولا حرف دموکراسی وار میزنم و بقیه باید گوش کنن!!! آخ ببخشید!! معنی دموکراسی رو بلد نیستی!!! خب مهم نیست!!! فقط حرفای بابایی رو تایید کن خب!! 3) غذا باید باب میل همه باشه و همه باید غذاهایی که بابایی دوست داره بخورن!!! 4) تمامی القاب عشقم، عزیزم، جوووونم و .... مختص باباییه و شما حتی سرت رو بر نگردون!!! 5) بازم تکرار میکنم همیشه من وسط میشینم حتی اگه دوتایی بریم بیرون!! 6) شما کلا پوشک پمپرز دوس نداری و نمی خوای خودتو ...
4 آبان 1390

آغاز آخرین ماه!

دیگر بار شمارشی معکوس در زندگیم آغاز می شود بی آنکه بدانم کی به پایان خواهد رسید و این بار با کوله باری پر از جوانی و بی تجربگی به استقبال احساسی بی کران خواهم رفت.احساسی که تا ابد خواهد پایید.یکی از همین روزها خواهی آمد و من با آشناترین غریبه ی عمرم روبرو خواهم شد. کودک عزیزم نمی دانم آنچه در آنسوی این سقف لاجورد برایت رقم خورده چگونه است اما خوب می دانم که تا همیشه بهترین ها را برایت آرزو خواهم کرد و تو را نوید می دهم به داشتن پدری حتی مهربان تر از همه ی فرشته ها که قلبی به بزرگی تمامی کهکشان ها دارد ولی نمی دانم من چگونه مادری خواهم بود اما بدان که همه ی تلاشم را خواهم کرد تا در لحظه های زندگی یگانه فرزندم بهترین باشم. منتظرت هستیم ...
29 مهر 1390

رزق و روزی

به به رادین خان!!! از این طرفا!!! میگفتی گاوی، گوسفندی، مرغی یا تخم مرغی قربونی کنیم!!! شازده نیومده می خوای خودتو بزنی به اون راه که ما رد شیم بریم؟؟!!! به به به!!! چشمم روشن!!! که الان ما دوتا شدیم بدشانسی شما دیگه آره!!!! باشه بگذریم ولی هر چی بگی و نگی ما که عاشقتیم کوچولو!!! رادین جان با مامان جون و بابا جون ماههای اول که شما اومده بودی صحبت میکردیم و اونا هی به ما میگفتن رادین خودش رزق و روزی خودش رو میاره!!! بعد یه سری اتفاقات افتاد و حالا که متوجه شدم شما اون داخل گوش وایسادی !!!! شکم به یقین تبدیل شد که آره خودشه!!! رادین جان آقا جون رزق و روزی خودت رو نگه داشتن یه کوچولو با پول زور گرفتن فرق داره!!! اینا که تو حساب با...
28 مهر 1390

ترس رادین

خدا جونم، منم رادین، دارم خودمو برا دیدن مامان و بابا آماده میکنم!!! والا من که تا حالا ندیدمشون  ولی شنیدم که دو نفر همش با هم حرف میزنن و صحبت از یک ماه دیگه بود!!! بذار چشمام رو ببندم و مامانی و بابایی خودم رو تصور کنم، یکیشون صداش نازکه و یکیشون صداش خشن تر و هر دوشون خیلی پر سر و صدان!!! خدا جونم پدرا و مادرا همشون شیطونن و بازی گوش یا اینکه شانس ما این شده!!!! ناشکری نیستا ولی یادمه یه بار اون صدا کلفته به صدا نازکه میگفت یادته کفش لنگه به لنگه خریدیم یا میگفت دیدی تو یه مسافرت که ٣ تا پرواز داشت ٢ بارش رو  بلیط جا گذاشتیم یا از پرواز جا موندیم و اون یکی هم کیف کرده بود و میخندید!!! بعد چیزی رو که میترسیدم گفتن و کلی خندیدن...
27 مهر 1390