رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

رفتارهای جالب

سلام دوران بارداری یه دوران جالبیه که اگه بهش خوب توجه کنی میبینی بین ما ایرانیا یه سری چیزا هست که برامون تکراری به نظر میرسه!!! رفتارا، حرفا، عادت ها و خیلی چیزای دیگه. به خوب و بدشون کاری ندارم ولی به نظرم همشون نمک این دوران محسوب میشن و البته باید انتظارشون را داشته باشی!!! حالا بهتره بریم سراغ اصل مطلب: -         همیشه وقتی بچه دوم به دنیا میاد تازه یاد آروم بودن بچه اول میافتن!!! -         تو عکسای سونو گرافی اول از همه با عجله به دماغ بچه نگاه میکنن!!! (معلوم نیست میرن سونوگرافی یا دماغ گرافی) -         وقتی...
6 آبان 1390

رادین و شکایت هایش

ای داد ای بی داد، ایهاالناس به دادم برسید!!! جام خیلی کمه این مامانی هم که قربونش برم همکاری ممکاری در حد تیم ملیه!!! آخه مادر من، بزرگوار، عزیز، مهربون، خوبه که خوب خوب میدونی من یه نمه بزرگ شدم!!! یه تخته نیست اینجا من بزنم بهش؟؟؟؟؟ (لطفا یکی برام بزنه به تخته!!!!!)خب، چی میگفتم؟؟؟ آهان من بزرگ شدم!!!! ابعاد شما هم که ماشاالله!!! جا خودتم زوری میشه تو بدنت حالا منم تو شکمتما!!! آخه این پرشای ارتفاع چیه که میکنی یا غلت زدنت تو خواب رو دیگه من چطور باهاش کنار بیام!!!؟؟؟ تازه همش هم که وای به حال بابایی اگه رو شکم بخوابه!!! هی افسوس هی افسوس تا اون بیچاره رو برش گردونی!!! آخه شما که از 4 جهت خواب 3 جهت رو که قربونش برم خوب میخوابی که!!! ف...
4 آبان 1390

یاداوری چند نکته به آقا رادین!!!

خوبی رادینم!!! از اونجایی که دیگه کم کم داری میای و ما چشممون به جمال متبرک شما روشن میشه دیدم بد نیست یه سری چیز رو بهت یاداوری کنم!!! 1) من مرد خونه ام نه شما!!! 2) تو خونه ما دموکراسی فت و فراوووووونه و من معمولا حرف دموکراسی وار میزنم و بقیه باید گوش کنن!!! آخ ببخشید!! معنی دموکراسی رو بلد نیستی!!! خب مهم نیست!!! فقط حرفای بابایی رو تایید کن خب!! 3) غذا باید باب میل همه باشه و همه باید غذاهایی که بابایی دوست داره بخورن!!! 4) تمامی القاب عشقم، عزیزم، جوووونم و .... مختص باباییه و شما حتی سرت رو بر نگردون!!! 5) بازم تکرار میکنم همیشه من وسط میشینم حتی اگه دوتایی بریم بیرون!! 6) شما کلا پوشک پمپرز دوس نداری و نمی خوای خودتو ...
4 آبان 1390

آغاز آخرین ماه!

دیگر بار شمارشی معکوس در زندگیم آغاز می شود بی آنکه بدانم کی به پایان خواهد رسید و این بار با کوله باری پر از جوانی و بی تجربگی به استقبال احساسی بی کران خواهم رفت.احساسی که تا ابد خواهد پایید.یکی از همین روزها خواهی آمد و من با آشناترین غریبه ی عمرم روبرو خواهم شد. کودک عزیزم نمی دانم آنچه در آنسوی این سقف لاجورد برایت رقم خورده چگونه است اما خوب می دانم که تا همیشه بهترین ها را برایت آرزو خواهم کرد و تو را نوید می دهم به داشتن پدری حتی مهربان تر از همه ی فرشته ها که قلبی به بزرگی تمامی کهکشان ها دارد ولی نمی دانم من چگونه مادری خواهم بود اما بدان که همه ی تلاشم را خواهم کرد تا در لحظه های زندگی یگانه فرزندم بهترین باشم. منتظرت هستیم ...
29 مهر 1390

رزق و روزی

به به رادین خان!!! از این طرفا!!! میگفتی گاوی، گوسفندی، مرغی یا تخم مرغی قربونی کنیم!!! شازده نیومده می خوای خودتو بزنی به اون راه که ما رد شیم بریم؟؟!!! به به به!!! چشمم روشن!!! که الان ما دوتا شدیم بدشانسی شما دیگه آره!!!! باشه بگذریم ولی هر چی بگی و نگی ما که عاشقتیم کوچولو!!! رادین جان با مامان جون و بابا جون ماههای اول که شما اومده بودی صحبت میکردیم و اونا هی به ما میگفتن رادین خودش رزق و روزی خودش رو میاره!!! بعد یه سری اتفاقات افتاد و حالا که متوجه شدم شما اون داخل گوش وایسادی !!!! شکم به یقین تبدیل شد که آره خودشه!!! رادین جان آقا جون رزق و روزی خودت رو نگه داشتن یه کوچولو با پول زور گرفتن فرق داره!!! اینا که تو حساب با...
28 مهر 1390

ترس رادین

خدا جونم، منم رادین، دارم خودمو برا دیدن مامان و بابا آماده میکنم!!! والا من که تا حالا ندیدمشون  ولی شنیدم که دو نفر همش با هم حرف میزنن و صحبت از یک ماه دیگه بود!!! بذار چشمام رو ببندم و مامانی و بابایی خودم رو تصور کنم، یکیشون صداش نازکه و یکیشون صداش خشن تر و هر دوشون خیلی پر سر و صدان!!! خدا جونم پدرا و مادرا همشون شیطونن و بازی گوش یا اینکه شانس ما این شده!!!! ناشکری نیستا ولی یادمه یه بار اون صدا کلفته به صدا نازکه میگفت یادته کفش لنگه به لنگه خریدیم یا میگفت دیدی تو یه مسافرت که ٣ تا پرواز داشت ٢ بارش رو  بلیط جا گذاشتیم یا از پرواز جا موندیم و اون یکی هم کیف کرده بود و میخندید!!! بعد چیزی رو که میترسیدم گفتن و کلی خندیدن...
27 مهر 1390

حال و هوای زندگی قبل از تولد

رادینم سلام امروز می خوام کلی باهات حرف بزنم. از حال و اوضاع مامانی و بابایی و خونه که قراره از شما توش استقبال کنیم بگم تا هر وقت این مطالب رو خوندی بتونی تصور کنی که قبل از تولد شما دنیا چه شکلی بوده!!! - حدودا یک ماهیه که دکترت دیگه بهمون حتی یه عکس هم از کوچولومون نشون نداده و مامان و بابا هم که این دوران سخت رو به امید دیدن چهره گل پسرشون سپری میکردند حالا دیگه یه کوچولو دپرسن ولی به امید دیدار شما دارن این ماههای اخر رو هم میگذرونن. - بابایی حسابی از دست خانم دکترت ناراحته ولی به خاطر زحمتای ایشون که تا حالا برا مامان و بابا و شما کشیده یه جورایی داره مدارا میکنه. جریان از این قراره که مامان فرناز این ماه آخر باید هر هفته تحت نظر...
26 مهر 1390

خبر فوری: عملیات نی نی 1

سلام رادینم الان مامانی و بابایی خسته و کوفته هر کدومشون یه طرف از خونه افتادن و دارن نفس نفس میزنن. آخه میدونی پسرم، امروز مامان و بابا با هم متحد شدن و طی یک اقدام غافلگیرانه به لشکریان سوسک و پروانه حمله کردن و طی یک عملیات تلافی جویانه اهداف دشمن را با خاک یکسان کردن. این عملیات که عملیات نی نی 1 نامگذاری گردید از بامداد روز یکشنبه (امروز) آغار گردید و تا سحرگاهان روز دوشنبه ادامه داشت. در این عملیات مقادیری آجیل، خشکبار، آرد، نبات، شکر و شیرینی به عنوان غنائم جنگی به دست نیروهای انسانی افتاد و تمامی شهرها و روستاهای دشمن با خاک یکسان گردید. تلفات جنگ ناچیز ارزیابی شد و فقط دست بابایی در آتش سوخت و کمر مامانی از درد تیر میکشد. تلفا...
24 مهر 1390