رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

رادین مامانی اعصابش حسابی خورده!!!!

سلام پسر گلم میدونم الان از دست بابا و مامان حسابی دلت پره!!! ولی پسر گلم ما هم خیلی خیلی خیلی زیاد دلمون برات تنگ شده بود. این هفته و هفته قبل راستش یکی از بدترین زمان های عمرم بود ولی خب حضور شما و مامان فرناز بهم امید میده تا مشکلات را یکی بعد از دیگری نادیده بگیرم تا بتونم راهی برا حل شدنش پیدا کنم!! بذار برات همشو تعریف میکنم: از اوایل هفته قبل برات بگم که بیمه بدجوری زده خودش رو به اون راه که ما قرارداد رو تمدید نمی کنیم و ... من هم که تمام کارم رو رها کردم و صبح و شب افتادم دنبال این کار. مامانی بنده خدا با اینکه دکتر براش استراحت نوشته برا اینکه بابایی تنها نباشه مثل همیشه همراهم شد (رادین جان واقعا مامان خوبی داری قدرشو بدون پ...
30 شهريور 1390

تشکر و عذرخواهی

سلام به همه مامان باباهای عزیز و دوست داشتنی اول از همه تشکر میکنم به خاطر اینکه تو این مدت ما 3 نفر رو تنها نذاشتید و بعد از اون عذرخواهی می کنم از اینکه یه مدتی بود که نتونستیم بیایم وبلاگ رادین و دوستای خوبش!!! این مدتی که نبودیم مشکلات زیادی برامون پیش اومد که بعدا مفصل براتون حرف میزنیم. الانم هنوز هم با بیمه مشکل داریم و دل و دماغ هیچ کاری برامون نذاشتن. دیروز تا حالا هم نمی دونم چرا از تو خونه نمی شه رفت تو نی نی وبلاگ. الانم این پست رو به سختی و از جای دیگه گذاشتم و سرعت بارگذاری صفحات خیلی پایینه!!! نمی دونم چرا همه چی با هم خراب شده اینجا!!! بازم ممنون از دوستای خوبمون و امیدوارم عذرخواهی من رو از اینکه نتونستیم بهشون سر بزنی...
29 شهريور 1390

و ما همچنان اندر خم یک بیمه ایم !!!

سلام فینگیلی من.چطوری گل پسر؟؟؟ می گم مامان  و بابا رو اذیت کردن و هی از این ور به اون ور کشوندن چه مزه ای داره آقا رادین؟ اول از همه ببخش پسرم که یه مدت برات ننوشتم و دیگه اینکه ممنونم از همه خاله جونایی که بهمون سر زدن و می زنن و نظر میدن بعضی وقتا هم می دونم حسش نیست و فقط یواشکی میان و می رن ولی خاله جونا منو رادین هم آمارتونو داریم وهم خیلی دوستون داریم اما اندر احوالات این چند روز اینکه تا تموم شدن قرارداد بیمه من یکی دو هفته ای بیشتر نمونده بود و ما همچنان در کمال آرامش صورتحساب های نجومی مربوط به دوران بارداری رو می بردیم و تقدیم نماینده محترم بیمه می کردیم تا اینکه یهو یادمون افتاد که همین روزا باید قراردادمون تمدید بشه...
23 شهريور 1390

رادین جان مامان اومده

پسر کوچکم، این بار برای تو می نویسم، برای تو که نمی دانم وقتی این نوشته را خواهی خواند سانتی مترهای بدنت چند تا شده. اما امروز تو تنها سی و پنج سانتی متری و من با تکان خوردن های ظریفت از خواب بیدار می شوم و شب هنگام به خواب می روم و گاهی که تو آرام در وجودم خفته ای سخت نگرانت می شوم و تنها با ضربه ای دوباره از سوی تو آرام می گیرم. پسر کوچکم، خوب میدانم روزی انقدر بزرگ می شوی که حتی تصور اینکه چقدر ظریف و کوچک بوده ای برایت سخت باشد. اما این است رسم دنیای ما، دنیایی که تو هنوز لمسش نکرده ای دنیایی که اگر با چشم دلت نگاهش کنی زیاد هم بزرگتر از جایی که اکنون داری نیست و هر کجایش قدم بگذاری باز زیر سقف یک آسمانی. کودک من، بیا و کمی صبور تر...
22 شهريور 1390

رادین رِِژیم گرفتی؟؟

پسر گلم خوبی؟؟ چند روز پیش اومدیم دیدنت. حدود نیم ساعت نشستیم و صدای قلب کوچولوی شما رو گوش کردیم. وای که به نظر من قشنگترین موسیقی دنیا بود. ماشالله همه چی خوب و عادی بود فقط یه سوال!!! رادین خان رژیم گرفتن؟؟؟؟ آخه پسر گلم یکم وزنت کم بود!!! پس این همه شکموییت کجا رفته؟؟ این همه سر وصدا برا خوردن غذا بعد هیچ که هیچ!!! آخه پسرم نکنه از همین الان یادگرفتی هله و هوله بخوری و غذای اصلیت رو نخوری!!! آخه چی بهت بگم پسر خوب!!! خب دو هفته دیگه که میام ببینمت حسابی چاق شده باشیا خب؟؟؟ در ضمن یه چیز دیگه!!! رادین خان از همین الان بله؟؟؟؟؟!!!!!؟؟؟؟ مامانی رو مال خودت کردی رفت!!!! حالا من گفتم حسودی بی حسودی ولی خب پسرم انصافم خوب چیزیه!!...
20 شهريور 1390

رادین بازم مامانی غیبش زده!!!!

رادین گوشتو بیار جلو!! جلوتر!!! یکم جلوتر!!! اصلا گوشتو بچسبون به دهنم کارت دارم پسر خوب!! آفرین. حالا خوبه!!! رادین، از مامان خبری نداری!!! یه مدتیه که نیستش!!! من که دلم براش خیلی تنگ شده. از دو حالت خارج نیست: 1) حالش خوب نیست نمیتونه بیاد پیش پسر و همسر گلش!!! 2) تنبلی میکنه و میاد و سریع میره که کسی متوجه نشه!!! خدا کنه مورد دومی باشه چون من و شما که طاقت نداریم مامانی را ناخوش ببینیم که!!! ولی نه دوست ندارم دومی هم باشه. اصلا بذار یه حالت سومم طراحی میکنم : 3) میاد سرمون میزنه باهامون حرف میزنه ولی ما نمی بینیم!!! چطوریش را از مامانی بپرسیم!!! خب برای این مامانی حالت سومی ناقلا باید یه برنامه هایی بریزیم حاضری پسر خوب؟؟ یه ن...
20 شهريور 1390

سلامتی مامانی و شما

رادین عزیزم سلام دیروز جشن بود رادین خان!! حتما میپرسی برا کی؟؟ برای خبر سلامتی مامان خانمی و شما!!! دیدی دیدی بابا ها هم می تونن راز نگه دار باشن!!! بهت نگفتم ولی آخرین باری که رفتیم دکتر (پریروز) حال شما و مامان خیلی بد شده بود!!! هنوزم هیچکس نمی دونه چرا ولی دکترت که خیلی ناامید حرف میزد!! منم تو اتاق دکترت بغض گلوما گرفته بود و اون روز یکی از سیاه ترین روزای عمرم بود. تازه یه عکسم بهمون داد که توش یه کوچولو .... بودی!!! !! مگه چیه!! بچم بد عکسه!!! ولی خوشگله!!! ولی پریروز تو مانیتور تصویر 3 بعدی شما رو بهمون نشون داد که خیلی ماه بودی و داشتی به ریش بابایی (بابایی ریش نداره) که بغض کرده، میخندیدی. بعد دکتره هم تلافی کرد و تو یه مو...
18 شهريور 1390

درد و دل با رادین

سلام بابایی خوبی عزیزم؟؟ اومدم پیشت یکم باهات حرف بزنم شاید یکم سبک بشم. دلم خیلی گرفته.حتما میپرسی از کی؟؟!!؟؟ از خودم پسر گلم. فقط چند روز دیگه مامان مریم و بابا احمد پیشمونن و دارن بر میگردن. مطمئنم دلم براشون خیلی تنگ میشه. همیشه پیش خودم میگفتم اگه یه روز مامان و بابام بیان پیشم سعی میکنم همه جا ببرمشون، همه کاری براشون بکنم تا دل خودم و خیال خودم راحت بشه و شاید بتونم گوشه ای از خوبیاشون رو جبران کنم. ولی متاسفانه شرایط کاری و زندگی دست به دست هم داد که من نتونم اونطوری که دلم میخواست ازشون پذیرایی کنم. دلم گرفته که 1001 آرزوی انجام نداده دارم براشون ولی وقت و امکانات براورده کردنشون را ندارم. غم دوریشون از همین الان بار سنگینی روی...
16 شهريور 1390