رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

گله هایی از رادین

سلام به مرد کوچولوی خودم آقا رادین گل و گلاب، از اونجایی که حضور شما باعث برکت و رونق هر چه بیشتر فعالیت های مامانی گردید و بابایی رو به کل از صفحه روزگار محو گردانید لازم دونستم چند نکته رو خدمت گل پسر عزیزم بیان کنم تا شاید عبرتی شود برای بابایی های امروز و فردا!!! ١- اول از همه یه گله ی کوچولو از آقا رادین گلم بکنم. آخه پسر گلم این چه روحیه ی در به داغونیه که شما نوزادا دارین که ما پدرا باید کلی پول برا یه استوانه بدیم که از توش صدا میاد بیرون. اخه چرا از هلیکوپتر کنترلی یا قایق کنترلی خوشتون نمیاد که ما هم در کنار شما یه حالی ببریم!!!! بابا به چه زبونی بگم از اسباب بازیات خوشم نمیاد... تازه کاری به سر درد و بقیه چیزاش ندارم ها... ٢...
25 خرداد 1391

روز پدر

همسر عزیزم و مهربان پدر فرزندم از میان تمام روزهایی که برای من روز توست، امروز تقویم را نیز به نامت زده اند تا با بهانه ای بیشتر از هر روز بودنت را جشن بگیرم. مهربانم، ای که با بودنت زندگی رنگ و بوی دیگری دارد؛ همیشه باش و با بودنت شادی های بیشمار را باعث باش. امسال نخستین سالیست که نام پدر بر تو نهاده شده.مبارک باشدت این نام که تعبیر هزار هزار حرف نگفته و خط ننوشته است.پدر یعنی نقش یک دنیا شادی بر لبخند همیشه به لب نشسته ی تو.پدر یعنی تمام غم های دنیا تنها به اندازه ی نقطه ای در گوشه ی چشمان تو. ای که نامت یعنی آرامش من و فرزندمان، ای که بودنت دلخوشی هر روز ماست، ای که از نفس های سبزت هر دم تازه می شویم و ای که تکیه گاهی هستی از صخره ...
15 خرداد 1391

بازگشت دوباره!

سلامی دوباره به وسعت یک دلتنگی چند ماهه به همه ی دوستان مهربانی که همیشه فراتر بوده اند از یک دوست.دوستانی که هر روز با شادی های ما لبخند نشسته بر لبانشان و با غصه های ما غم مهمان دلهای پر مهرشان شده. دلم برای یکایک شما مهربانان تنگ شده شمایی که هرگز ندیدمتان اما هزاران بار در قلبم لمستان کرده ام . بسیار شنیده ایم آن مثل معروف را که می گوید:"از دل برورد هر آنکه از دیده برفت." اما چگونه است که اینجا، دنیای مجازی دستاورد قرن بیست و یکم دوستانی بر دل انسان می نشاند که هرگز ندیدیشان و حتی صدایشان را هم نشنیده ای اما غریبانه دوستشان داری و دلتنگشان می شوی. امروز به خانه ی پر مهر همه شما خواهم آمد و خوب می دانم که مرا خواهید بخشید برای نظراتی که...
15 خرداد 1391

سفرنامه شماره 2 ** 17 اسفند تا تا 12 اردیبهشت **

سلام سلام سلام و خلاصه کلی سلام به همه ی دوستای گل نی نی وبلاگی. می دونم که احتمالاً دیگه داشتید نا امید می شدید از آپ شدن وبلاگ رادین کوچولو. اما بالاخره این آخرای سفر یه وقتی پیدا شد تا بیام و هم ثبت وقایع کنم و هم سری به دوستای گلم بزنم. از اونجایی که زمان زیادی گذشته و اتفاقات زیادی هم افتاده مجبور به خلاصه نویسی هستم. از همون روزهای آغازین ورود به ایران سفرهای زنجیره ای ما شروع شد و در هر یک از این سفرها ما بیشتر پی بردیم که این آقا رادین چقدر خوش سفره. سفر با ماشین، اتوبوس، هواپیما و حتی کشتی و قایق هیچ کدوم باعث نشد که این مرد کوچک ما اذیتمون کنه و ما هم نهایت سواستفاده رو از این قضیه کردیم و به هرکجا که می تونستیم رهسپار شدیم. ...
12 ارديبهشت 1391

سفرنامه شماره 1 ** 13 اسفند تا 16 اسفند**

بالاخره شنبه 13 اسفند روزی که منتظرش بودم رسید و مامان و بابا و البته من همه وسایل رو جمع و جور کردن که راهی هامبورگ بشن. قطار ساعت 1:48 رو سوار شدیم و همه چیز رو برنامه پیش میرفت فقط تنها چیزی که طبق برنامه نبود من بودم که مثل ادم ندیده ها هر کی رو تو قطار میدیدم صداش میزدم که بیاد و منو بغل کنه!!!! ساعت 3:24 رسیدیم هامبورگ و عمو محمد با یه ماشین گنده اومد دنبالمون و ما رو برد خونه خاله سوری. شب هم رفتیم خونه عمو محمد تا صبح بریم به سمت فردگاه. دل تو دل من نبود چون این اولین سفر عمرم بود و من خیلی هیجان زده بودم. خونه عمو محمد خیلی خیلی قشنگ بود و منم که خونه قشنگ ندیده بودم تا تونستم ابروی مامان و بابا رو بردم و مثل مال خرا در مورد خونه ...
17 اسفند 1390

پیش سفرنامه

ای بهار ای آسمون ، عیده میرم به خونمون، دارم میرم به ایران، دارم می رم به ایران بالاخره وقتش رسید و در کمتر از یک هفته ی آینده عازم سفر میشیم پسرم. سفر به سرزمین پدری و مادری تو ایران.کشوری که دوستش داریم و مطمئنا تو هم دوستش خواهی داشت.جایی که برای پدر و مادرت پر از خاطره های شیرین از گذشته و آرزوهای شیرین تر برای آیندست! قراره که دو ماه ایران بمونیم و حتما خوش خواهد گذشت.تو آشناهات رو برای اولین بار ملاقات خواهی کرد پدربزرگ ها و مادربزگ ها، دایی و خاله ها عمو و عمه هم که متاسفانه از نعمت داشتنش محرومی و ...هرچند توی این سن چیز زیادی متوجه نمیشی اما مطمئنم بهت خوش می گذره.   واما سخنی کوتاه با دوستای خوب وبلاگی... از چند ماه ...
10 اسفند 1390

رادین 100 روزه

پسر عزیزم، 100 روزه که با همیم و هر روز از این با هم بودن لذت صد سال شادمانی رو برای من و پدرت داشته. 100 روزه که قدم های کوچولوتو گذاشتی روی چشمای ما تا نگاهمون تازه بشه از این حضور تو و روزی صد بار که نه هزار بار خدارو به خاطر داشتنت شکر کنیم. دوستت داریم عزیزم...   ...
10 اسفند 1390