پیش سفرنامه
ای بهار ای آسمون ، عیده میرم به خونمون، دارم میرم به ایران، دارم می رم به ایران
بالاخره وقتش رسید و در کمتر از یک هفته ی آینده عازم سفر میشیم پسرم. سفر به سرزمین پدری و مادری تو ایران.کشوری که دوستش داریم و مطمئنا تو هم دوستش خواهی داشت.جایی که برای پدر و مادرت پر از خاطره های شیرین از گذشته و آرزوهای شیرین تر برای آیندست!
قراره که دو ماه ایران بمونیم و حتما خوش خواهد گذشت.تو آشناهات رو برای اولین بار ملاقات خواهی کرد پدربزرگ ها و مادربزگ ها، دایی و خاله ها عمو و عمه هم که متاسفانه از نعمت داشتنش محرومی و ...هرچند توی این سن چیز زیادی متوجه نمیشی اما مطمئنم بهت خوش می گذره.
واما سخنی کوتاه با دوستای خوب وبلاگی...
از چند ماه پیش که این وبلاگ رو برای رادین کوچولو ساختیم تا به امروز نظرها و بازدیدهای تک تک دوستای گلم برامون پر از دلگرمی و نشاط بود.پر از یه حس گرم توی سرمای غربت و دوری. هر چند دنیای ارتباطمون مجازی بوده اما تجربه ی دوستی های واقعی رو به ما داده. توی این صفحه ی کوچیک از این دنیای مجازی ما هر روز از غم ها و شادیهامون، از لحظه به لحظه بزرگ شدن نوزادمون حتی از لحظه هایی که هنوز چشماش دنیا رو ندیده بود نوشتیم به امید روزی که بزرگ بشه و بخونه اما کم کم دیدیم که توی این راه تنهای تنها نیستیم و دوستایی داریم که اونا هم مثل ما برای ابدی کردن خاطرات عزیزانشون اینجا هستن.دوستایی که هیچ وقت ندیدیمشون اما گرمای حضورشونو حس کردیم.دوستایی که شریک لحظه هامون شدن.
دوستای گلم دوستتون دارم