رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

لحظات سخت تنهایی

رادینم، اومدم یه کوچولو باهات درد و دل کنم. راستش خیلی تنهام، بغضی گلومو فشار میده. تو این 27 روزی که با ما زندگی میکنی، زندگیمون رو خیلی زیباتر کردی و عطر و بوی تازه ای به اون بخشیدی. یک بار دیگه طعم شیرین مسئولیت را به من چشاندی، مسئولیت کسی که با تمام وجود دوستش دارم. راستش ممکنه از من شکایت کنی که چرا حالا که به دنیا اومدی خیلی برات چیزی نمی نویسم و شاید هزاران گله ی دیگه داشته باشی. امروز اینجام نه برای توجیه بلکه برای اینکه بهت بگم چه حال و اوضاعی دارم. 27 روز قبل پسر کوچولوی من بدنیا اومد. مامان فرناز خیلی سختی کشید برای بدنیا اوردن شما ولی همه اونا رو به جون و دل خرید تا امروز تو پیشمون باشی. 27 روز از زیباترین روزای زندگیمو برام د...
24 آذر 1390

کل کل پدرانه

سلام رادینم، سلامی به گرمی نفس های یه بابایی بدقول پر مشغله که هنوز نتونسته برا فرشته کوچولوش شناسنامه و پاسپورت بگیره، سلامی به قشنگی یه مامان مهربون که یه فرشته کوچولو شب و روزشو یکی کرده. بابایی کلا باید بگم این روزا اینقدر سرم شلوغ شده که حتی ظهرا ناهار هم نمی خورم و یه سره کار میکنم و حدود 2 تا 3 ساعت هم بیشتر از زمان کاری میاستم ولی بازم عقبم. بابایی انشاالله زود زود بزرگ میشی و میری مدرسه و میفهمی بابایی چی کشیده از دست اینا!!! دیگه رفتم تو فکرش که تمومش کنم ولی نگران مامانیم که سریع بتونه دست خودشو تو یه دانشگاه بند کنه که عقب نیافته. بابایی یکم به کارم سرعت دادم که تموم بشه ولی این مد نظرم نبوده و شرایط اقتضا میکنه که اینجوری بش...
15 آذر 1390

جشن تولد

دیشب با 8 روز تاخیر یه جشن تولد کوچولو با حضور مامان گلی، عمو ایرج و خاله مرضیه، عمو محمد و خاله الهام و برنا و دخترای همسایه با مامانشون گرفتیم. وای که چه جشنی بود. فقط حیف و صد حیف که فسقلی ما خواب بود بابایی حسرت اینکه رادین چشمای قشنگشو باز کنه و  این همه تزییناتی رو که برا رادین انجام داده بود ببینه، به دلش موند. خب رادینم دیروز بابایی و مامانی اولین رزمایش تولد شما را برگزار کردند و نقص های خودشون رو برای سالهای بعدی پیدا کردن تا زمانی که شما مردی شدی بتونن اونجوری که دل خودشون راضی میشه برات جشن بگیرن. دیروز دل بابایی یه کوچولو گرفته بود و اونم به خاطر عدم حضور مامان مریم و بابا احمد بود  که تمام ساعات تولد شما، اونا تنهای...
7 آذر 1390

هدیه ای از بهشت

و چه دلنشین است حس داشتن تو که تازه از دستان گرم خدا جدا شده ای.حسی شبیه تصاحب بخشی از بهشت.حسی به نام مادر شدن.... کودکم چگونه توصیف کنم حس زیبای داشتن تو را؟! تو که بوی زندگی می دهی و نگاهت معنای تمام و کمال هستی ماست. دوستت داریم. ...
6 آذر 1390

بهشت زیر پای مادران است

رادین عزیزم سلام بالاخره اومدی و ما تو رو در آغوش گرفتیم. اومدی و ما مسئولیت سنگین پدر و مادر شدن رو روی دوش خودمون بیش از پیش احساس کردیم. تو این 39 هفته و 6 روزی که شما تو شکم مامانی بودی اتفاقات زیادی افتاد و من و مامان سعی کردیم دست در دست هم همشو برای تو ثبت کنیم ولی رادینم می خواستم امروز پدرانه اندکی با تو که جگرگوشه نورسیده ام هستی صحبتی کنم. رادینم من دیروز و پریروز (پنجشنبه و جمعه) شاهد اتفاقاتی بودم که خودم رو موظف دانستم حتما در مورد انها با شما صحبت کنم. رادینم، اگه بخوام تمام صحبت هام رو تو یه جمله برات خلاصه کنم اینه "قدر فرشته ای که تو آن را مادر می نامی همیشه بدان". تو نمی دونی پسرم مامان فزناز برای شما چه زحمت هایی کشید و...
28 آبان 1390

بابایی قهرمان و مهربان

سلام کوچولوی من.خوبی خوشی؟ قصد اومدن هم که نداری نه؟؟؟؟!!!! باشه هر وقت دوست داشتی بیا اما جهت اطلاعت باید بگم که باباجون تو ایران کم کم داره نخودچی کشمش هاش تموم می شه و مامان جونم اینجا یه سر داره و هزار تا سودا اینه که هرچی دیرتر بیای خودت ضرر می کنی و مامان جون زودتر از پیشمون می ره و شما هم زودتر می افتی دست مامان و بابای بی تجربه خودت. حالا از همه اینا که بگذریم سخن دوست خوش تر است.امروز می خوام برات از بابا مهدی بگم.از مهربونیهاش و کارایی که تواین نه ما برای من و شما انجام داد. از همون اولین روزهایی که فهمیدیم قراره یه کوچولو داشته باشیم بابایی همه ی تلاششو کرد تا به من سخت نگذره.با اینکه همیشه تو همه ی کارا کنار من بود اما تو ا...
25 آبان 1390

انتظار

رادین عزیزم سلام این روزها همه فکر و ذکرمون شده لحظه دیدار با مسافر کوچولومون و نحوه استقبال از اون. هر روز صبح که بیدار میشم امیدواریم که چهره ماه تو رو تا شب ببینم و هر شب که میخوابیم متوجه میشیم یه روز دیگه از روزایی که ما منتظر حضور تو بودیم گذشته و یه روز جدید باید مثل قبل انتظار بکشیم. این روزا حس ما اینه، سختی گذر زمان و شوق دیدار. رادین پسرم، امروز تولد مامان بود و تو اولین هدیه ات را به مامانی دادی. مرسی پسر گلم که مامانی رو شاد کردی. انشاالله همین جشن تولد رو تو روزای اینده برای خودت میگیریم و کلی هدیه برات میخریم. راستی رادینم کلی لباس داری که باید بپوشی و کلی چیزای قسنگ داری که بابایی همش داره این پا اون پا میکنه شما بدنی...
23 آبان 1390

معانی جابجا

رادین جان از اونجایی که امروزه معنی بعضی از کلمات و رفتارها جاشون عوض شده دیدم بد نیست معانی جدید اونا را برات بنویسم که بعدا بتونی ازشون استفاده کنی و دچار تعدد معانی و دوگانگی فکری و تضاد رفتاری و ... نشی : عذرخواهی : این کلمه خیلی دمده شده و بجای آن از توجیه استفاده می‌شود . شناسنامه یا کارت ملی : دفترچه و کارتی که یکی بدون دیگری فاقد ارزش بوده و حتما جفتش لازم است . سریال : فیلمی‌ست چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه‌های دزدی را به شما آموزش می‌دهد . تلفن همراه : وسیله‌ای سه‌کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن و نهایتا‍ عکس گرفتن است . ...
11 آبان 1390

یاداوری چند نکته به آقا رادین!!!

خوبی رادینم!!! از اونجایی که دیگه کم کم داری میای و ما چشممون به جمال متبرک شما روشن میشه دیدم بد نیست یه سری چیز رو بهت یاداوری کنم!!! 1) من مرد خونه ام نه شما!!! 2) تو خونه ما دموکراسی فت و فراوووووونه و من معمولا حرف دموکراسی وار میزنم و بقیه باید گوش کنن!!! آخ ببخشید!! معنی دموکراسی رو بلد نیستی!!! خب مهم نیست!!! فقط حرفای بابایی رو تایید کن خب!! 3) غذا باید باب میل همه باشه و همه باید غذاهایی که بابایی دوست داره بخورن!!! 4) تمامی القاب عشقم، عزیزم، جوووونم و .... مختص باباییه و شما حتی سرت رو بر نگردون!!! 5) بازم تکرار میکنم همیشه من وسط میشینم حتی اگه دوتایی بریم بیرون!! 6) شما کلا پوشک پمپرز دوس نداری و نمی خوای خودتو ...
4 آبان 1390