رادین جان مامان اومده
پسر کوچکم، این بار برای تو می نویسم، برای تو که نمی دانم وقتی این نوشته را خواهی خواند سانتی مترهای بدنت چند تا شده. اما امروز تو تنها سی و پنج سانتی متری و من با تکان خوردن های ظریفت از خواب بیدار می شوم و شب هنگام به خواب می روم و گاهی که تو آرام در وجودم خفته ای سخت نگرانت می شوم و تنها با ضربه ای دوباره از سوی تو آرام می گیرم. پسر کوچکم، خوب میدانم روزی انقدر بزرگ می شوی که حتی تصور اینکه چقدر ظریف و کوچک بوده ای برایت سخت باشد. اما این است رسم دنیای ما، دنیایی که تو هنوز لمسش نکرده ای دنیایی که اگر با چشم دلت نگاهش کنی زیاد هم بزرگتر از جایی که اکنون داری نیست و هر کجایش قدم بگذاری باز زیر سقف یک آسمانی. کودک من، بیا و کمی صبور تر...