رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

رادین جان مامان اومده

پسر کوچکم، این بار برای تو می نویسم، برای تو که نمی دانم وقتی این نوشته را خواهی خواند سانتی مترهای بدنت چند تا شده. اما امروز تو تنها سی و پنج سانتی متری و من با تکان خوردن های ظریفت از خواب بیدار می شوم و شب هنگام به خواب می روم و گاهی که تو آرام در وجودم خفته ای سخت نگرانت می شوم و تنها با ضربه ای دوباره از سوی تو آرام می گیرم. پسر کوچکم، خوب میدانم روزی انقدر بزرگ می شوی که حتی تصور اینکه چقدر ظریف و کوچک بوده ای برایت سخت باشد. اما این است رسم دنیای ما، دنیایی که تو هنوز لمسش نکرده ای دنیایی که اگر با چشم دلت نگاهش کنی زیاد هم بزرگتر از جایی که اکنون داری نیست و هر کجایش قدم بگذاری باز زیر سقف یک آسمانی. کودک من، بیا و کمی صبور تر...
22 شهريور 1390

رادین رِِژیم گرفتی؟؟

پسر گلم خوبی؟؟ چند روز پیش اومدیم دیدنت. حدود نیم ساعت نشستیم و صدای قلب کوچولوی شما رو گوش کردیم. وای که به نظر من قشنگترین موسیقی دنیا بود. ماشالله همه چی خوب و عادی بود فقط یه سوال!!! رادین خان رژیم گرفتن؟؟؟؟ آخه پسر گلم یکم وزنت کم بود!!! پس این همه شکموییت کجا رفته؟؟ این همه سر وصدا برا خوردن غذا بعد هیچ که هیچ!!! آخه پسرم نکنه از همین الان یادگرفتی هله و هوله بخوری و غذای اصلیت رو نخوری!!! آخه چی بهت بگم پسر خوب!!! خب دو هفته دیگه که میام ببینمت حسابی چاق شده باشیا خب؟؟؟ در ضمن یه چیز دیگه!!! رادین خان از همین الان بله؟؟؟؟؟!!!!!؟؟؟؟ مامانی رو مال خودت کردی رفت!!!! حالا من گفتم حسودی بی حسودی ولی خب پسرم انصافم خوب چیزیه!!...
20 شهريور 1390

رادین بازم مامانی غیبش زده!!!!

رادین گوشتو بیار جلو!! جلوتر!!! یکم جلوتر!!! اصلا گوشتو بچسبون به دهنم کارت دارم پسر خوب!! آفرین. حالا خوبه!!! رادین، از مامان خبری نداری!!! یه مدتیه که نیستش!!! من که دلم براش خیلی تنگ شده. از دو حالت خارج نیست: 1) حالش خوب نیست نمیتونه بیاد پیش پسر و همسر گلش!!! 2) تنبلی میکنه و میاد و سریع میره که کسی متوجه نشه!!! خدا کنه مورد دومی باشه چون من و شما که طاقت نداریم مامانی را ناخوش ببینیم که!!! ولی نه دوست ندارم دومی هم باشه. اصلا بذار یه حالت سومم طراحی میکنم : 3) میاد سرمون میزنه باهامون حرف میزنه ولی ما نمی بینیم!!! چطوریش را از مامانی بپرسیم!!! خب برای این مامانی حالت سومی ناقلا باید یه برنامه هایی بریزیم حاضری پسر خوب؟؟ یه ن...
20 شهريور 1390

سلامتی مامانی و شما

رادین عزیزم سلام دیروز جشن بود رادین خان!! حتما میپرسی برا کی؟؟ برای خبر سلامتی مامان خانمی و شما!!! دیدی دیدی بابا ها هم می تونن راز نگه دار باشن!!! بهت نگفتم ولی آخرین باری که رفتیم دکتر (پریروز) حال شما و مامان خیلی بد شده بود!!! هنوزم هیچکس نمی دونه چرا ولی دکترت که خیلی ناامید حرف میزد!! منم تو اتاق دکترت بغض گلوما گرفته بود و اون روز یکی از سیاه ترین روزای عمرم بود. تازه یه عکسم بهمون داد که توش یه کوچولو .... بودی!!! !! مگه چیه!! بچم بد عکسه!!! ولی خوشگله!!! ولی پریروز تو مانیتور تصویر 3 بعدی شما رو بهمون نشون داد که خیلی ماه بودی و داشتی به ریش بابایی (بابایی ریش نداره) که بغض کرده، میخندیدی. بعد دکتره هم تلافی کرد و تو یه مو...
18 شهريور 1390

درد و دل با رادین

سلام بابایی خوبی عزیزم؟؟ اومدم پیشت یکم باهات حرف بزنم شاید یکم سبک بشم. دلم خیلی گرفته.حتما میپرسی از کی؟؟!!؟؟ از خودم پسر گلم. فقط چند روز دیگه مامان مریم و بابا احمد پیشمونن و دارن بر میگردن. مطمئنم دلم براشون خیلی تنگ میشه. همیشه پیش خودم میگفتم اگه یه روز مامان و بابام بیان پیشم سعی میکنم همه جا ببرمشون، همه کاری براشون بکنم تا دل خودم و خیال خودم راحت بشه و شاید بتونم گوشه ای از خوبیاشون رو جبران کنم. ولی متاسفانه شرایط کاری و زندگی دست به دست هم داد که من نتونم اونطوری که دلم میخواست ازشون پذیرایی کنم. دلم گرفته که 1001 آرزوی انجام نداده دارم براشون ولی وقت و امکانات براورده کردنشون را ندارم. غم دوریشون از همین الان بار سنگینی روی...
16 شهريور 1390

تعطیلات آخر هفته

سلام پسر گلم راستشو بخوای تو تعطیلات آخر هفته خیلی خسته شدم به همین دلیل نتونستم بیام و باهات حرف بزنم. بذار برات از شنبه بگم. من و مامان و شما که حسابی هوس چلوکباب کرده بودیم  رفتیم گوشت چرخ کرده گرفتیم و با کمک مامان مریم و بابا احمد و عمو ایرج و خاله مرضیه رفتیم کنار دریاچه دانشگاه و یه چلوکباب بدشکل خوشمزه درست کردیم . البته من که کمکی ندادم و قایق رو انداخته بودم تو اب و دریاچه گردی میکردم!!! راستی با اینکه کار خطرناکی بود مامان فرنازم سوارش کردم ( با اصرار خودش) و با این حساب یه دور سه نفری با هم زدیم و شما اولین قایق سواری عمرت رو کردی . شنبه بعد از ظهر رفتیم خونه عمو ایرج  و خسته و کوفته برگشتیم خون...
12 شهريور 1390

خرابکاری آقای پدر!!!!!

سلام به گل پسر خودم آقا رادین، امروز بابایی اومده که برات یکی از خرابکاری های دیروزش رو اعتراف کنه !!! بذار برات یکم مقدمه چینی کنم اول!!! میدونی که اینجا دستشویاش آب نداره و مشخصه منزل ایرانیا در بهترین حالت هنرنمایی مردانه امثال بابایی و لوله کشی رو کار و ... است یا استفاده از انواع و اقسام ظروف شبیه آفتابه و ... است. خب اینم میدونی که منزل ما هم یه جوریه که ساختمان خشک شویی مرکزی داره و جایی برای استفاده ماشین لباسشویی تو آپارتمان نیست ولی بازم از اونجایی که ما ایرانیم و نمی تونیم عادی زندگی کنیم ماشین لباسشوییم اوردیم و از اون لوله کذایی مربوط به دستشویی برا ماشین لباسشوییم استفاده میکنیم. خب با این حساب اگه جناب ماشین لباسشو...
7 شهريور 1390

احساس پدرانه

سلام به گل پسر عزیزم رادین عزیزم از اونجایی که تا حضور شما در جمع ما وقت زیادی نمونده و بنا به درخواست 99.9٪ خاله ها و عموهای وبلاگیت اینجانب بابایی تصمیم به ترک عادت زیبای بابا پسند حسادت گرفته ام و سعی به بیان گوشه ای از واقعیت ها در این پست می نمایم. باشد که مورد الطاف مامانی قرار گیرد. و با بیان اینگونه جملات بتوانم با شما و مامانی جبهه مشترک بر علیه ...!!!! ای وای این جمله داره مثل قبلیا میشه که!! زود باید فعلشو پیدا کنم تا اصلاحاتم خراب نشده!!!  بابایی به به به شده!!! همین!!! رادین عزیزم از اینجا به بعد میخوام یه کوچولو با گل پسرم حرف جدی مردونه بزنم: پسرک نازنینم، رادینم، این روزها احساس جدیدی در قلبم شوکوفا شده. احساسی که ...
7 شهريور 1390

ماجرای بابایی و شلوار

از بابایی به رادین کوچولو سلام عزیزکم خوبی رادینم. بابایی اومد ولی جدا بدون شما و مامان اصلا بهم که خوش نگذشت هیچ 3 روز از سخت ترین روزای عمرم رو هم تجربه کردم . خب بگذریم. رادین خان آخه این درسته!! آخه مامانی چقدر فرق !! مگه من پسمل خوبه تو نیستم!!! چرا آخه چرا‍؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میدونم متوجه نشدی بذار برات کل داستان رو میگم. از اونجایی که دانشمندان کشف کرده اند که یکی از نشانه های پسر بودن نی نی چاق شدن مکرر پدر نی نی در ماه های 2 تا 9 است   و این چاق شدن روندی لگاریتمی داره منم خب ادمم و از همه مهمتر مردم، که یه پسر تو راه داره دیگه!!! یکمی چاق شدم (نخند  سرطان که نیست!!! چاقیه تازه زودم خوب میشم). اهان داشتم میگفتم!...
5 شهريور 1390