خرابکاری آقای پدر!!!!!
سلام به گل پسر خودم آقا رادین،
امروز بابایی اومده که برات یکی از خرابکاری های دیروزش رو اعتراف کنه !!!
بذار برات یکم مقدمه چینی کنم اول!!!
میدونی که اینجا دستشویاش آب نداره و مشخصه منزل ایرانیا در بهترین حالت هنرنمایی مردانه امثال بابایی و لوله کشی رو کار و ... است یا استفاده از انواع و اقسام ظروف شبیه آفتابه و ... است. خب اینم میدونی که منزل ما هم یه جوریه که ساختمان خشک شویی مرکزی داره و جایی برای استفاده ماشین لباسشویی تو آپارتمان نیست ولی بازم از اونجایی که ما ایرانیم و نمی تونیم عادی زندگی کنیم ماشین لباسشوییم اوردیم و از اون لوله کذایی مربوط به دستشویی برا ماشین لباسشوییم استفاده میکنیم. خب با این حساب اگه جناب ماشین لباسشویی مشغول باشند میشه تقریبا دستشویی رو تعطیل فرض کرد مگر استفاده از وسایلی شبیه آفتابه!!!!
خب بریم سر اصل مطلب!! مامان اینا برامون گلاب آوردن از ایران. الان میگی اه بابایی اینا چه ربطی به هم دارن!!! خب پسر خوبم یک مرد توانا قادر است همه چی رو به هم مربوط کنه میگی نه؟؟ پس ببین!!!
صبح مامانی تصمیم گرفته بود ماشین رو روشن کنه . بابایی رو صدا کرد که برم و مثل سوزن بان که ریلای قطار را جابجا میکنه، لوله های مربوط به آب دستشویی و ماشین رو طی یک فرایند معما گونه بهم وصل کنم. خب تا اینجای کار همه چی خوب بود تا اینکه بابایی دید که باید یه فکری برای بقیه افراد بکنه. رفتم یه بطری که یکم آب تهش بود رو آب کردم و گذاشتم دم دست دوستان و آشنایان!!!
ولی بعدش میدیم هر کی میره دستشویی و میاد بیرون نمیدونم چرا بوی گلاب میده !!! و دستشویی هم کلی معطر شده!!!
وقتی فهمیدم چه خرابکاری کردم که دیگه کار از کار گذشته بود و خانه و خانواده بازم بی گلاب با بوی گلاب شده بودند.