احساس پدرانه
سلام به گل پسر عزیزم
رادین عزیزم از اونجایی که تا حضور شما در جمع ما وقت زیادی نمونده و بنا به درخواست 99.9٪ خاله ها و عموهای وبلاگیت اینجانب بابایی تصمیم به ترک عادت زیبای بابا پسند حسادت گرفته ام و سعی به بیان گوشه ای از واقعیت ها در این پست می نمایم. باشد که مورد الطاف مامانی قرار گیرد. و با بیان اینگونه جملات بتوانم با شما و مامانی جبهه مشترک بر علیه ...!!!! ای وای این جمله داره مثل قبلیا میشه که!! زود باید فعلشو پیدا کنم تا اصلاحاتم خراب نشده!!! بابایی به به به شده!!! همین!!!
رادین عزیزم از اینجا به بعد میخوام یه کوچولو با گل پسرم حرف جدی مردونه بزنم:
پسرک نازنینم، رادینم، این روزها احساس جدیدی در قلبم شوکوفا شده. احساسی که بار مسئولیت مردانه ام را دوچندان کرده. اگه بخوام خیلی راحت وخلاصه بهت بگم اینه که من و مامانی دست در دست هم هر لحظه و در هر نفس آرزوی دیدار تو را داریم و مشتاقانه خودمان را برای استقبال از مهمون کوچولوی عزیزمون آماده میکنیم. رادین عزیزم شوق وجود شما به گونه ای در قلب من رخنه کرده که با دیدن هر پسر بچه احساس میکنم رادینم در جلوی چشمانم قرار گرفته. بی اختیار دوست دارم زانو بزنم و رادینم را در آغوش بگیرم.
رادین عزیزم من و مامان فرناز مهربون، بی صبرانه منتظر حضور گرم تو در کلبه سبز خود هستیم و خدا را به خاطر این هدیه سپاسگزاریم.
پسرک زیبای من، روزی تو خود پدر خواهی شد و معنای احساس من را درک خواهی کرد.