رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

رادین جان امدیم نبودید!!!

1390/7/19 12:03
نویسنده : بابا مهدی
495 بازدید
اشتراک گذاری

نازنینم سلام

دیروز مامانی و بابایی بعد از روزها لحظه شماری و پشت سر گذاشتن روزهای سخت و اعصاب خورد کن رفتن تا رادینشون رو ببینید ولی افسوس که خانم دکتر تو رو به ما نشون نداد و هر دوتامون دل شکسته از مطب دکتر برگشتیم tears ولی همین که بهمون گفته شد که شما حالت خوبه برامون کافی بود.

خب بریم سر اصل مطب!!! نه مطلب!!!

بابایی که حدود 4 هفته اس مدام دنبال کارای بیمه بوده حسابی از کارای پروژه اش عقب افتاده و استرس گرفته بودش smileyتصمیم داشت از دوشنبه دیگه بچسبه به کارش که متوجه شد باید بیاد ملاقات آقا کوچولوش!!! hi  اونم که وقتی اسم رادین میاد از خود بی خود میشه و همه چی یادش میره مثل کسایی که هیچ کاری ندارن با مامانی اومد که همراه خانواده باشه!!!

ساعت 11:45 دیروز رسیدیم مطب، که یباره خاله مرضیه رو اونجا دیدیم. وای ی ی ی رادینم دیگه تنها نیستی!!!! خاله مرضیه اینا هم دارن برات نی نی میارن!!! خاله مرضیه هم که دست و پاشو گم کرده بود با یه خنده همه چیز و برامون تعریف کرد و خوشحالی ما دوچندان شد.

بریم سراغ بابایی که تا اون لحظه هیچ خرابکاری ای نکرده بود غیر از اینکه خاله مرضیه رو گیر انداخته بود. نه!! مثل اینکه امروز آرومه و قصد ثبت خاطره نداره!!!!

رفتیم تو اتاق آزمایش CTG همون اتاق لک لکا!!! بچه لک لکه همون طوری که بابایی دارش زده بود کنار مامانش آویزون بود!!!! که ناگهان صدای غر غر شکم بابایی شنیده شد و بابایی هم با کلی دلیل و منطق که مامانی تو الان گرسنه ای و برا بچه گرسنگی خوب نیست و ... خودشو به اولین مغازه رسوند و چشم مامانی رو دور دید و حسابی شیرینی و شکلات و اینا خرید و اورد گذاشت کنار مامانی و خودشم نشست بالاسرشون!!! اینقدر خورد تا مامانی بازم دعواش کرد. بابایی دعوا شده­ی شیرینی کامل نخورده­ رفت آروم یه گوشه و از دور هی شیرینی ها رو نگاه میکردsmiley  !!!

خب تست CTG بعد از یه غذای مفصل تمام شد و سفره رو که جمع کردیم خانم پرستار رو صدا زدیم که بیاد. بگذریم که نتایج تست عجیب شده بود ولی مهم این بود که هیچکی گرسنه از اتاق بیرون نیومد.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

سحر مامان آراد
19 مهر 90 12:34
مرسی رادین جونم آراد هوارتا بوس آبدار واست فرستاده بدو برو از مامانت بگیرش
مریم مامان عسل
19 مهر 90 16:37
سلام آقا رادین شکمو. خدارو شکر که حالت خوبه خاله. و خدارو شکر که مامانت با آسپزی بابات حالش خوبه. آخه بابای عسل هروقت اشپزی میکنه من مریض میشم!!!!


امان از دست باباها :d
مامانی سید کوچولو
19 مهر 90 21:07
تا شما باشید سرزده نیایید وگرنه من خونه بودم....
نی نی اول خاله مرضیه هست؟؟؟


بله نی نی اولشه
مامان نفس طلایی
19 مهر 90 21:21
نوش جان همگی
nini mum
20 مهر 90 8:56
سلام.ممنونم. نی نی خاله هم مبارک.
مامان آرشیدا قند و عسل
20 مهر 90 9:12
ممنون روز کودک پیشاپیش بر رادین جونم هم مبارک.( پیشاپیش منظورم اینه که هنوز پیش فرشته هاست وگرنه تبریک من مقادیری تاریخ مصرف گذشته است ببخشید دیگه !!!) جوجو طلا بیصبرانه منتظرتیم تا صورت ماهتو ببینیم.