رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

تهدیدنامه

1391/7/11 12:29
نویسنده : بابا مهدی
1,683 بازدید
اشتراک گذاری

پدرم عزیزم 100 بار نگفتم مشکلاتمون رو بیا بین خودمون حل کنیم!!!!؟؟؟!!! نگفتم اینقدر سر به سر من نیذار؟؟؟

الهی ببرندت سربازی کچلت کنن بهت بخندم!!! راستی بابایی زبون باز کردنم رو می خوام با این جمله شروع کنم "چند ماه خدمتی پسرم" چطوره؟؟؟

راستی چه خبر از پایان نامت؟؟؟

حالا ادامه بدم یا باز به کارای من گیر میدی هان؟؟؟

کلامی هم با مامانی عزیز!!!

خانم خانما، ای پری، ای مهتاب، ای خورشید!!! ای نور تمام ناشدنی!!! منم هستما!!! کجایی؟؟؟ هستی؟؟؟ به بهونه تربیت منو رها میکنی رو زمین هر چی ام گریه میکنم محل نمیذاری؟؟

یه صحبتی هم با جفتتون دارم!!

آقا جان اون جا دستشوییه!!! معدن طلا یا انبار جواهرات نیست که اینقدر نگرانید من برم اونجا!! تا خودم رو میرسونم میبینم دو نفر با سرعت از رو کمرم رد میشن یکیشون منو میگیره یکیشون در اونجا رو میبنده!! بانک که نمی خوام بزنم آخه!!! آرومتر!!! همین کارا رو میکنید که ما نی نی ها سرخورده میشیم دیگه.

اینقدر رو اعصاب من رقص پا نزنید!!! آخه اگه خسته اید بهم بگید من خودم می فهمم چرا من رو خسته میکنین!!! آهای پدر و مادرا ببینین اینا با من چکار مینن!!! میخوابن کنارم!! من سینه خیز رد میشم از کنارشون اونا (هر دوشون) نفری یه پای من رو میگیرن و برم میگردونن جای اولم و باز از اول همه چی تکرار!!! اخه یه بار!!! دو بار!!! نه 100 بار که بعدش خوابم ببره از خستگی!!!

بقیش بمونه برا بعد

رادین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامانی وروجک
11 مهر 91 21:06
ایول رادین جون خوشم میاد کم نمیاری و دست مامان و بابایی رو رو میکنی.پس میگن اونور اب ازادی بیان هست راست گفتن !


آره خاله جون، این ور اب هم مثل اون ور اب همه آزادن مثل من همه چی بگن ولی باید مثل من پای عواقبشم بشینن!!! به خاطر اعتراضم چند روز نیومدن وبلاگما ببینن!
مامان طلا
12 مهر 91 9:30
امان از زبان حال این فسقل خان که خنده به لب آدم میاره . خب خاله جون مجبوری اینقدر شیطونی کنی که مامان و بابا به آلات جبر متوسل بشن؟
مامان نفس طلایی
12 مهر 91 15:12
ای جونم خاله جون
مامان آرشیدا قند عسل
13 مهر 91 12:26
ای جانم!خوب راست میگه دیگه واسه چی پسملمون رو اذیت می کنید اهه یعنی چه !
سمانه مامان آوا
14 مهر 91 12:17
کلی خندیدم...راست میگه رادین خاله اینقدر اذیتش نکنین این گل پسرو...البته با اون قسمت تربیت مامانی موافقم که رو زمین میزاره شما رو چون منم همین کارو با آوا می کنم گوش بده حرف مامانی رو خاله جون
محمد سجاد
16 مهر 91 10:53
رادین کوچولوی کیک خامه ای. شما که اینقدر بامزه حرف می زنی یه سر هم به وبلhگ من بزن برای منم از این نظرای بامزه بذار. من منتظرما. محمد سجاد جهرمی
مامان علی
16 مهر 91 22:49
این خنده هایی که طعم عسل می دهند و قلب آسمان را آب می کنند ، ای کاش همیشه در چهره هایتان باقی بمانند !
روزکودک مبارک رادین جونم


وای مرسی
مامان علی
16 مهر 91 22:50
رااااادین
محيا كوچولو
16 مهر 91 23:13
زياد خودتو نارحت نكن پسر اين كاراي ماماني و بابايي ها كلا ريشه در دوران كودكي شون داره
مامان تارا و باربد
17 مهر 91 12:04
پسرم تهدید بی فایده است مامان باباها کار خودشون رو انجام میدن تو هم به کار خودت برس وقتش که شد مجبورن در دستشویی رو از بیرون قفل کنن حالا ببین چه روزیه گفتم
خاله جون احمد
18 مهر 91 14:38
مامان تارا و باربد
29 مهر 91 2:44
11 ماهگی مبارک عزیزدلم دیگه دیگه داریم میریم به سمت تولد یکسالگی ایشالا همیشه سلامت و خندون باشی
مامان آرشیدا قند عسل
30 مهر 91 13:02
رادین گلی چیزی به تولدت نمونده هان شمارش معکوس رو واست شروع کنیم.
خاله جون احمد
1 آبان 91 20:05
دوباره که کم پیدا شدی خاله جون
مامان رهام
4 آبان 91 10:46
سلام خیلی نوشته هاتون و دوست دارم. آخه خب چیکار کنن رادین خان این بنده های خدا وایسن و تماشا کنن شما چاردوست و پا بریدن دستشویی
مریم مامان عسل
4 آبان 91 12:44
رادینکم دلبرکم منو مردوندی از خنده گلم! چقده شما بانمکی ماشالله خاله! مخصوصا قسمت اخر که توضیح دادی آخرش خوابت میبره! خخخخخخخخخخخ