روزگار بابایی
ای فدای اون چهره جدی مردونت بشم من که نیومده دنگ و فنگ زندگیمونو مال خودت کردیو داری برامون پادشاهی میکنی. آخه نمی دونم به ابروهای مردونت که هر دفعه اخم میکنی دل بابایی میریزه قسمت بدم یا به اون سبیل طلایت!!! بابا بزرگوار،... عزیز... دوست داشتنی .... مهربون آخه روششو به منم یاد بده!!! چجور اخه تو یه ماه اینطوری مخ ما رو زدی هان!!!!
فدای اون سیستم گوارشی ردیفت که تمام بورس بابایی رو تبدیل به پی پی کرده!!!! آخه باکلاس، قشنگ !!!! این بود قرار ما؟؟؟!!!!
قرار بود وقتی اومدی حواست به بابایی باشه!!! میدونی الان بابایی زیر برف و بارون و کولاک نشسته و از گرسنگی به خودش میپیچه !!! (یاد دختر کبریت فروش افتادم )
قرار بود اگه بابایی اومد بغلت کرد تو هم تحویلش بگیری نه اینکه مثل مخزن جابجایی شیر عمل کنی و هر چی خوردی بریزی رو لباساش!!!!
چند روز پیش گفتم اگه زنت بدم کار تمومه!!! رفتم و صحبت های اولیه رو با عمو ایراج برا گلرو و شما کردم و مهریه ام یه کالسکه صفر و 4 سال پوشک پمپرز قرار شد بدم که آقا داماد جلو مادر زن و پدر زن ... گلاب به روتون... آخه پسرررررررر من چی بکشم از دست تو. خوب شد !!!! همه چی بهم خورد!!!!
تازه این چه وضع خندیدنه!!! هفته ای یه خنده !!!! اگه من جای تو بودم یکم کارای خودمو میشنیدم یه هفته میخندیدم!!! خوب شد تو دک و فامیل جا افتاده رادین اخمو!!! از این بدتر میگن اخماش به باباش رفته!!! بابایی اخه چرا!!! اخه چرا با من اینکارا رو میکنی!!!؟؟؟؟ یه کوچولو جلف باشیم بد نیستا!!!!
به به به چشمم روشن دیگه خبر چینی ام که میکنی!!! مگه مرد نشدی!!! این چه کاری بود کردی اخه!!! من یه کوچولو سرت رو از روی دستم جابجا کردم حالا باید تا بری پیش مامان بزنی زیر گریه و هی به من نگاه کنی!!!! رادین خان نداشتیما!!!!!
خب عزیز دلم با همه شیرینی هات، با همه کارای دوست داشتنیت بد جوری رفتی تو قلبم. رفتی همونجا که مامانی رفته و میدونم که تا زنده ام حالا حالا نمی تونی در بیای.
دوست دارم رادینکم.