رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

جواب نامه فسقلی

1390/2/16 12:28
نویسنده : بابا مهدی
356 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

نامتو خوندم عزیزم 2 بار هم جواب دادم ولی نمی دونم فکر کنم جوابم نرسیده بهت. خب اشکالی نداره یه بار دیگه جواب میدم.

ممنون کوچولوی من به خاطر همه مهربونیات. وای تو چقدر مهربونی!! پس داری میای که بابایی با وجود تو بیشتر بهش خوش بگذره آره!!

خب عزیز دلم چشم کی بهتر از تو!!

راستی مهمون داریم میدونی که!! مامان شهناز و بابا رحمت اومدند. از وجود تو خیلی خوشحال شدند وقتی فهمیدند. بابا رحمت به مامان یه دوچرخه کادو داد (خوش به حال مامان فرناز ).

بابایی جامون خیلی تنگه. مامان هم داره اذیت میشه به همین دلیل به فکر افتادم یه کوچولو (دقیقا به اندازه خودت) برای ارامش شما و مامان و من یه خونه بزرگتر پیدا کنم . راستش یکمی از خرجای شما میترسم که میگن رزقتو با خودت میاری. امیدوارم تو روی تو شرمنده نشم عزیزم !!!!

میدونی، روزگار اونجوری که میخوام نمیگذره. خیلی سخت خیلی بد و دلم خیلی گرفته. از همه کس و همه چیز. خیلی جاها هم اشتباه از خودم بوده  و ...

راستش نمی دونم وجود تو خیلی شرایط را برا من تغییر داده اگه تا چند روز قبل از حضور شما ازم میپرسیدن برنامت چه کار میخوای بکنی غیر از رها کردن دنیا به هیچ چیز فکر نمی کردم ولی الان دیگه اومدی و نمیشه شونه خالی کرد فقط امیدوارم ببینمت. مامان میگه خودخواهم، شاید درست میگه ولی مطمئن باش اگه همه چیز رو برا خودم میخواستم الان وضعم خیلی بهتر بود.

نمی دونم روزی این سایت رو بهت بدم یا نه!! ولی این شده تنها دلخوشی من.

خیلی نگران اینده ام. یه کوچولو هم ترسیدم و فکر میکنم یکم باید من و مامان لازمه مواظب عشقمون باشیم. اگه کمه زیادش کنیم و اگه راضی هستیم تلاش کنیم بهتر و بهتر بشه. کوچولوی من از می خوام استقبالی ازت بکنم که لایقشی و کاری کنم که تو این دنیا بهت خوش بگذره و تمام ترس من هم از همینه. ایا من و مامان که هنوز کاملا همو درک نکردیم اماده حضور تو هستیم؟ دوست ندارم باری به هر جهت به مسائل نگاه کنم و همین هم اذیتم میکنه. کاش به من میگفتی چکار کنم.

 

بابا مهدی

6/5/2011

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)