به مناسبت دومین سالگرد آشناییمان
انگار همین دیروز بود که من و تو هر کدام از سویی، اولین کلمات مشترکمان را با هم نواختیم و این نخستین حرف از حروف رمزی بود به نام تقدیر؛ و ببین که چگونه تقدیر ما را در بین شلوغی های این دنیا و از پس کوچه پس کوچه های پر هراس زندگی به هم رساند و امروز من و تو از خشت وجود خودمان محفلی ساخته ایم به نام زندگی مشترک و رساله ای نو بدست گرفته ایم تا آرزوهایمان را که حالا دیگر بوی اشتراک می دهد، به واقعیت گره بزنیم.
همسر مهربانم،
چه خوب شد که تو تقدیر من بودی و چه خوب شد که ستاره ی تو در آن سوی آسمان ها به ستاره ی من گره خورده بود و چه خوب شد که خدا سخت به یادمان بود و حتی آنجا که ما نیز فراموشش کرده بودیم او هنوز به یادمان بود و پدرانه مراقبمان بود.
مهدی عزیزم،
بیا تا خورشید را برای همه روزهای سال به دیوار خانمان سنجاق کنیم و نگذاریم که شب، سایه ی سنگینش را روی شادی هایمان بیاندازد و با صدای خنده های گاه و بیگاهمان به گوش خدا برسانیم که چقدر خوشبختیم و او را شاکریم که ما را برای هم آفرید.
سالها پیش در اندیشه ام بود که"نیمه گمشده"تنها شعاریست برای دیالوگ های فیلم های عاشقانه و یا تکه کلام قهرمان رمان های پر تیراژ؛ اما امروز سخت معترفم که تو نیمه ی گمشده ی من هستی و من بی نهایت عاشقت هستم.
و در آخر اینکه
پدر خوب فرزندمان، برای همه ی مهربانی ها و صبوری هایت از تو سپاسگزارم.