دوباره اومدیم
یه سلام دوباره به تو رادین، به وبلاگت، به دوستای مهربونمون و خلاصه هر کسی که روزی روزگاری گذرش به این پست می افته.
خیلی وقت نبودیم.اینقدر نبودیم که دیگه نمیدونم باید از کجا بنویسم از چی بگم از سرعت بزرگ شدنت که ما ازش جا موندیم، از شیطنت های بی حدّت، از اشک ها و لبخندهات از خاطرات؟؟؟ اصلا نمی دونم فقط دیدم حیفه این همه خاطرست که اینجاست حیفه اینهمه دوستای خوب هرگز ندیدست که فراموش بشن پس دوباره میایمو مینویسیم. به خاطر تو به خاطر دوستات به خاطر خودمون.
می دونم ۸ ماه خیلی زیاده واسه نبودن برای همینم نمیشه همهٔ اتفاقاتو نوشت.توی این مدت چند ماه دوربین نداشتیم یکیش خراب شد یکیشم گم شد یا گمش کرد مضنون همیشگی بماند پس توی عکسا چند ماهی خالیه اما حالا به لطف بابای مهربون مامان به یکی از آرزوهای دیرینش رسیده و یه دوربین حرفه ای داره که باهاش میتونه عکسای بهتری بگیره.
این پست همینجا تموم شه تا سر فرصت حجم عکسای رادین کم بشه و با یه پست پر از عکس برگردیم.
یعنی لازمه در مورد شیطنتی که از این چشم ها سرازیره چیزی بگم؟