رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

تاخیر نامه

1391/4/30 18:45
نویسنده : بابا مهدی
1,743 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دوستای گل وبلاگیم که از دست این مامانی و بابایی پرمشغله خیلی وقت بود ازشون بی خبر بودم.

هی می گم پدر من، مادر من، پاشید یه خبری از دوستام بگیرید یه خبریم از من بهشون بدید هرچی باشه رفقای من هستن، نگرانم می شن و...انگار که نه انگار.دیگه از وقتی هم که مامان جون و بابا جون از ایران اومدن که دیگه کلا سلب مسئولیت کردن و بی خیال من شدن.من برا خودم صبحا بیدار می شم می رم پیش مامان جون و بابا جون صبحونه می خورم، بازی می کنم و کلی شیرین کاری می کنم.بیرون رفتنامم که همش شده با مامان جون و بابا جون.کلا یه جورایی دارم فکر می کنم که بد نیست بی خیال این مامان و بابای پر مشغله بشم و با مامان جون اینا پاشم برم ایران.پاسپورت و هویت مستقل هم که دارم!

الان دارم فکر می کنم!!!

برم؟؟ نرم؟؟ آخه چرا منو تو این موقعیت قرار می دین؟!

 

جونم براتون بگه از زمان سفر من و مامانی و مامان جون به Wismar تا حالا کلی اتفاقای جدید افتاده و کلی عکسای جدید دارم که در ادامه خواهم گفت...

بدو بدو دندونیه دندون.1، 2، 3 ؟ نه 6 تا دندون دارم بقیه اش هم تو راهه.مامانی هی می گه آخه چه خبره پسرم اینقدر عجله داری منم یه کم فکر می کنم می بینم آره خوب در اومدنش خیلی درد داره اما وقتی در اومدن کلی حال می ده آخه تازگیا یه کاری یاد گرفتم که لازمش همین دندوناست اونم اینه که تا یه جا از بدن یه نفر در فاصله حداقل 10 سانتی دهنم قرار می گیره سریع می گیرمو بین دندونام فشار می دم بعدش جای دندونای کوچولوم اونجا حک می شه انقده حال میده فقط نمی دونم چرا بعدش طرف جیغ میزنه و دور اتاق می چرخه.ما که نفهمیدیم...

بعد از اینکه نشستنو به نخو احسن یاد گرفتم حالا چند روزیه دارم تمرین ایستادن و از مبل پایین اومدن می کنم ببینیم بعدش چی می شه.

8 ماه هرچی تلاش کردم مامان و بابا زبون منو یاد بگیرن آخرشم یاد نگرفتن اینه که دارم تلاش می کنم من زبونشونو یاد بگیرم. بابا می گم،ماما می گم اده (=بده) هم وقتی گرسنمه و غذا می خوام می گم و یه کلمه ی عجیب و غریب که خودمم نمی دونم چیه هم می گم که یعنی آب ولی خوبیش اینه که همه می دونن منظورم آبه و سریع بهم آب میدن.

و اما کلمات محبوب من دد و قارقا که وقتی دوتاشو با هم می گم یعنی منو ببرین پیش پرنده ها. آخه اون وقتا که رفته بودم wismar مامان جون هر روز منو می برد کنار یه دریاچه ای که اونجا کلی رفیق بال دار پیدا کردم که از روی صداهاشون اسم همشونو گذاشتم قار قار حالا دیگه فرقی نمی کنه کلاغ باشن یا اردک یا مرغ دریایی.

یه چند روزیم مامان خانوم یه سرماخوردگی ویروسی نی دونم از کجا گرفته بود که بعدش هم من مریض شدم هم بابایی بیچاره.البته الان چند روزیه که همگی خوب شدیم.

 

و اما عکسام...

اوقات فراغت من در Wismsr

مامانی که همش سر کلاس بود من و مامان جونم هی می رفتیم طبیعت گردی.از اونجا بود که دیگه به قول بزرگترا ددری شدم

 

اینا قارقا هستن که من خیلی دوسشون دارم.هر روز می رفتم بهشون غذا می دادم.

 

شبا هم با بابایی چت می کردم و کلی دلبری می کردم براش.اولین بار بود که بابایی رو از تو مانیتور می دیدم .همیشه فکر می کردم فقط مامان جونا و بابا جونا که تو ایرانن می تونن برن اون تو.

 

اگرم یه وقت چیزی خراب می شد من سریع درستش می کردم.بالاخره هرچی باشه من تنها مرد این سفر بودم.

بعد از دوهفته هم بابایی و بابا جون اومدن دنبالمون تا برگردیم خونه.منم از ذوقم زودی لباسامو برداشتمو پریدم تو چمدون!!!

 بعد از اینکه برگشتیم خونه روزهای خوش من شروع شد.هر روز دد و قارقا و ماشین بازی و طبیعت گردی و بازار و اسباب بازی های جدید و... که همه و همه به لطف مامان جون و بابا جون مهربونه.

 

 

 

 

مامانی لیستتو بده برم برات خرید کنم!

آقا حرکت کن چراغ سبز شده!!!

 

 

مرسی از همراهیتون. سعی می کنمدوباره زود بیام

ارادتمند شما

رادین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (33)

الينا گلينا
31 تیر 91 8:36
عجججججججججججب .چه خبرا بوده ما خبر نداشتيم .دندونهات مبارك فسقل .اون عكس چت كردنت معركه ست خيلي بانمكي
مامان آرشیدا قند عسل
31 تیر 91 10:22
عززززززیز دلم وای خدا چقدر بزرگ شدی مردی شدی نفس، خوب ددری شدی هان دست مامان جونی و بابا جونی درد نکنه خدا این دو. تا موجود نازنین واسه همه نوهها همیشه سالم و سلامت حفظ کنه، نه از اولشم میدونستم باید بیارمت پیش خودم تو اداره حالا که اینهمه به قارقا علاقه داری!!!! میبوسمت عزیزم. سعی کن غیبت صغری داشته باشی نه کبرا!!!
مامان نفس طلایی
2 مرداد 91 0:03
وای چه عکسای خوشملی گرفتی خاله جون
مامانی وروجک
2 مرداد 91 13:19
دوست عزیزم سلام .ادرس وب ارمیا وروجک تغییر کرده.لطفا از این پس با ادرس زیر ارمیا جون رو لینک کنیدhttp://ermiajoon90.niniweblog.com
مامان تربچه نقلی
2 مرداد 91 14:20
ماشالله به این گل پسر 6 تا دندون .....دخملی ما که تازه یکی در آورده عزیزم چه ناز به پرنده ها غذا میدی
مامان تارا و باربد
4 مرداد 91 12:33
ماشالا به این گل پسر که آقایی شده برا خودش مرد کوچک عکسات خیلی قشنگه می بوسمت
مامان نفس طلایی
6 مرداد 91 16:24
مامان علی
10 مرداد 91 0:41
واااای عزیزم رادین میدونی چند وقته روی ماهت رو ندیدم . دلم برات یه نقطه شده بود ماشالله چقدر بزرگ شدی آقا شدی . چه عکسای قشنگی هم ازت انداختن مامان وبابایی دستشون درد نکنه. زندگی با مامان جون اینا هم عالمی داره کلی لوست می کنن خودش کلی خوبه . روش فکر کن


منم دلم برای شما و علی جون تنگ شده بود خاله ی مهربونم
مامان محمدجان
11 مرداد 91 17:58
ماشالله چه برگ شدهخدا حفظش کنه
میبوسمت توپولی خالههههههههههه


مرسی خاله جون
مامان نفس طلایی
12 مرداد 91 2:09
الهی فدات شم خاله ناز ببخشید هوس اش کردی
مریم مامان عسل
13 مرداد 91 1:46
کامنت من تایید نشده آیا؟


سلام
اوخ اوخ اوخ خاله جون مامان و بابا بازم خرابکاری کردن؟؟؟ کدوم کامنتو میگید؟ نکنه باز این دوتا اومدن سراغ وبلاگ من؟؟
بازم ببخشید برای تاخیر
مامان طلا
14 مرداد 91 0:13
رادین جوون اینطور که پیش میره کم کم باید بیای یه تاخیرنامه دیگه واسمون بنویسی آخه کجایی تو ؟ ؟؟؟؟؟؟؟


نوشتمش خاله جون. همش تقصیر این مامان و باباس
مریم مامان عسل
14 مرداد 91 6:13
سلام فرناز جون. اتفاقا من یه کامنت بلند و بالا برای این پست گذاشته بودم. حتما اشکال از نی نی وبلاگ بوده. چون آخر شبا گاهی قطع میشه سیستمشون.
بگذریم....
این عکسای رادین حسابی دلمو سوزوند. آخه بزرگترین حسرتم اینه که تا اینجا تا شهر ما اومدید و نشد ببینمش.
عکسای فوق العاده ای بود. مخصوصا گردش با مامان جونش و نشستن میون اون همه قار قار!!!
اون عکس چت کردن با بابایی حسابی منو خندوند!! خیلی بانمک بود.
من خودم تنهایی قربون اون موهای خوشگلش و اون صورت نازش میشم!!!!
داوطلبانه هم حاظرم هر چقدر دوست داری انگشتمو با دندونای کوچولوت گاز بگیری رادین جونم.


ممنون از این همه لطف و مهربونی
❤مامان آزی❤
14 مرداد 91 21:51
________________________$$$$$$$_______________$$____ ________________________$$$$$$$$$$___________$$$$$___ ________________________$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$__ _________________________$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$___ __________________________$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$__ _____________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___ ___________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___ _________________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_____ ________________$$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_______ ______________$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$$$$$$_________ _____________$$$$$$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$___________ ___________$$$$$$_$$$$$$$$__$$$$$$$___$$$$___________ __________$$$$$_____$$$$$$$$_$$$$$$____$$$_________ _________$$$$__________$$$$$$$$$$$$$$___$$$________ _______$$$$____________$$$$$$$$$$$$$$___$$$_________ ______$$$_________________$$$$$$$$$$$$____$$$$$$_____ __$$$$$$___________________$$$$$$$ I LOVE YOU !!!!!!!!! درود عزیزم میشه بیای وبلاگ ما برای مسابقه به سوگل و کیانوش کمک کنی؟؟؟
مامان کیارش
17 مرداد 91 13:51
ماشالا چقدر مرد شدی رادین جون...حسابی با مامان جون و بابا جون خوش بگذرون عزیزم...
محيا كوچولو
19 مرداد 91 1:49
آخي بالاخره پيدات شد رادين كوچولي؟! كجا بودي اينهمه وقت؟ دندونات مبارك و شيرينكاريهات هميشه شاد و سلامت باشي پسرچي
آسمونی ها
19 مرداد 91 12:10
جیگرتو بخورم عزیزم تو چقدر نمک داری آخه... با اون چشمات ... که اینقدر خوردنی هستند توی این شبای عزیز خیلی محتاج دعای خیر شمائیم.
مامان رهام
23 مرداد 91 10:53
سلام رادین جونم خوبی عزیزدلم دلم برات تنگ شده بود...ماشاله بزرگ شدیاااااااا.............اسپند لطفاً .......عکساتم خیلی خوشگل بودن
مامانی وروجک
26 مرداد 91 0:19
اولا سلام عزیز دلم دلم برات یه ریزه شده بود نانازم.... مبارک باشه دندون دار شدنت رو عزیزم به به از ارمیا هم که جلو زدی اخه ارمیا 4 ماه پیش 2 تا در اورده و تا حالا که 2تا دیگه دارن در میان.افرین به رادین جون سخن گوی خودم .عاشقتم نانازی .عکسات مارو کشته!!!!!!!!!
مامان تارا و باربد
29 مرداد 91 16:59
9 ماهگیت مبارک عزیزم کجایی دلمون برات تنگ شده
سمانه مامان آوا
30 مرداد 91 11:23
وایییی چه ناز شدی خاله جون....دندوناتم مبارک باشه...نی نی ما هم دنیا اومد کی بشه دندون در بیاره....
محيا كوچولو
2 شهریور 91 21:59
پ كوجاي دوباره كه نيستي؟
مریم مامان عسل
7 شهریور 91 13:05
رادیییییییییییییییییییین جون کجایی؟؟!!!!
فکر کنم باید بیای تاخیر نامه دومی رو بنویسی!


نوشتمش :d
مامانی وروجک
17 شهریور 91 13:18
مامان و بابای پر مشغله ی رادین گوگولی لطفا زود به زود اپ کنید ما دلمون برا این شاه پسر تنگ میشه مارا دریابید لطفا!
سحرمامان آمیتیس
17 شهریور 91 16:10
سلام عسلم دندون هات مبارک باشه عسل خاله الان 8ماهه شدی ؟ماشالله چه زوددندون درآوردی عاااااشقتم من همیشه بهت سرمیزنم ولی ببخش وقت کامنت گذاشتن نداشتم بووووووووووووووووووس
مامان رادین
17 شهریور 91 18:50
سلام مبارک باشه
فرناز خانم میتونم بپرسم شما و شوهرتون چی میخونین البته اگه مشکلی نداشته باشه


سلام
من دانشجوی پزشکیم و همسرم هم سال آخر دکترای مهندسی تولیده
مامان تارا و باربد
19 شهریور 91 0:40
سلام بازم که تأخیر دارین ایشالا که خوش می گذره رادین فسقلو می بوسم


یه چیز بگم بین خودمون بمونه خاله جون. من که میدونم مامانی و بابایی دست به یکی کردن وبلاگ منو خراب کنن!! همش نمیان منو بیارن اینجا میگن کار داریم
طاهره مامان امیرعلی
19 شهریور 91 14:18
سلام.وبلاگتون مثل همیشه زیبا و قشنگه،تبریک میگم بهتون.امیرعلیه من تو جشنواره ی آتلیه سها شرکت کرده و به رای شما شدیدا احتیج داره.اگه به وبلاگش سر بزنین یه پست گذاشتم که آدرس جشنواره است اگر روش کلیک کنین مستقیم به سایت جشنواره میره.اسم پسملیه من امیرعلی مرادیان هست.بهش رای بدین و مارو خوشحال کنین.امیدوارم بتونم لطفتونو جبران کنم.
مریم مامان عسل
30 شهریور 91 21:52
10 ماهگیت مبارک رادین جان


مرسی خاله جون
مامانی روژینا
31 شهریور 91 17:51
وایییییییییی عزیزم بزرگ شدی خاله جون زمان چقدر زود میگذره هر روز اونها بزرگتر میشن و ماها پیرتر
مامان طلا
1 مهر 91 11:19
رااااااااااااااااااااااااادین پس کجایی پسر ؟
خاله جون احمد
2 مهر 91 12:03
رويا
7 آذر 91 21:57
عزيزي وبتون خيلي قشنگ بود خوشحالي ميسم تبادل لينك داشته باشيم رادين جون هم خيلي ناهز خدا بر أتون حفظه كنه